معنی به سردی - جستجوی لغت در جدول جو
به سردی
ببرودٍ
ادامه...
بِبُرُودٍ
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به عربی
به سردی
Tepidly
ادامه...
Tepidly
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
به سردی
tièdement
ادامه...
tièdement
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
به سردی
בחום מתון
ادامه...
בחום מתון
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به عبری
به سردی
lauwarm
ادامه...
lauwarm
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به آلمانی
به سردی
ледь
ادامه...
ледь
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
به سردی
letnio
ادامه...
letnio
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به لهستانی
به سردی
微温地
ادامه...
微温地
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به چینی
به سردی
morosamente
ادامه...
morosamente
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
به سردی
tiepidamente
ادامه...
tiepidamente
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
به سردی
tibíamente
ادامه...
tibíamente
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
به سردی
อย่างอุ่น
ادامه...
อย่างอุ่น
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به تایلندی
به سردی
lauwarm
ادامه...
lauwarm
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به هلندی
به سردی
ぬるめに
ادامه...
ぬるめに
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
به سردی
dengan dingin
ادامه...
dengan dingin
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
به سردی
उदासीन रूप से
ادامه...
उदासीन रूप से
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به هندی
به سردی
ٹھنڈے انداز میں
ادامه...
ٹھنڈے انداز میں
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به اردو
به سردی
শীতলভাবে
ادامه...
শীতলভাবে
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به بنگالی
به سردی
kwa joto kidogo
ادامه...
kwa joto kidogo
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
به سردی
равнодушно
ادامه...
равнодушно
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به روسی
به سردی
미지근하게
ادامه...
미지근하게
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به کره ای
به سردی
ılımlı bir şekilde
ادامه...
ılımlı bir şekilde
تصویر به سردی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر بی خردی
بی خردی
بی عقلی، کودنی
ادامه...
بی عقلی، کودنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویر بی دردی
بی دردی
بی رنجی، بی حسی
ادامه...
بی رنجی، بی حسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویر آب سردی
آب سردی
آب که پس از بول از مجری میاید، وذی
ادامه...
آب که پس از بول از مجری میاید، وذی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر به سرعت
به سرعت
با شتاب
ادامه...
با شتاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر به پسندی
به پسندی
تشخیص مصلحت
ادامه...
تشخیص مصلحت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر به سختی
به سختی
شدیدا
ادامه...
شدیدا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر به زودی
به زودی
Shortly
ادامه...
Shortly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر به سادگی
به سادگی
Laxly
ادامه...
Laxly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر به سختی
به سختی
Barely, Hardly, Scarcely, Toughly
ادامه...
Barely, Hardly, Scarcely, Toughly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر به سرعت
به سرعت
Hastily, Quickly, Speedily, Swiftly
ادامه...
Hastily, Quickly, Speedily, Swiftly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر با دردی
با دردی
Painfully
ادامه...
Painfully
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر بی دردی
بی دردی
Painlessness
ادامه...
Painlessness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
به سری
مرتعی جنگلی در حومه ی نوشهر
ادامه...
مرتعی جنگلی در حومه ی نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی